من آن نی خشکم که برلب های نوازشگر ناپیدای توکه
قصه فراق رادرمن می نوازد به غربت خویش پی می برم
درسکوت پر از فریادم میگریم ، میگویم
با همین قلبم به وسعت تمام خوبی ها ونگاه های گرم وهمیشه عاشقت دوستت دارم
آنقدری که بی نهایت دوستت دارم
چشمانم بی فروغ است
موج انرژی دیگرمرا فرانمی گیرد
دیگرهیچ چیز مرا نمی خنداند
چه تاریکم چه سردم چه تلخ است این دنیا
شعر عاشقانه و جدید
سلامتیه اونایی که براشون مثل آتیش چهارشنبه سوری بودیم
همه وجودمون تو آتیش عشقشون سوخت تا اونا با شادی از رومون بپرن و رد بشن
شعر عاشقانه و جدید
غمگینم
همانند دلقکى که روى صحنه
چشمش به عشقش افتاد که با معشوقش به او مى خندیدند
شعر عاشقانه و جدید
چه شب ساکتى است
انگار هیچ کس در دنیا نیست
یا شاید هم من در دنیاى کسى نیستم
شعر عاشقانه و جدید
سرگیجه بهانه بود
مى خواستم با تمام وجودم احساس کنم تکیه گاهمى …
شعر عاشقانه و جدید
هرگز فالگیر نبودم
تنها می خواستم دستت را بگیرم …
شعر عاشقانه و جدید
فکر می کردم تنهایی یعنی؛
من… سکوت… پنجره های خاک گرفته… اتاق خالی از تو…
نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود …
در ازدحام آدم ها …
شعر عاشقانه و جدید
یک شاعر سرگشته …
یک انسان بى رویا …
یک شبگرد بى قرار …
تنهایی من شکلهای مختلف دارد …!
شعر عاشقانه
شعر عاشقانه و جدید
برچست ها : شعر عاشقانه